رهایی از زندان‌ های خودساخته

رهایی از زندان‌ های خودساخته
کدخبر : 509607

شما و اقتصاد: یادداشت سعید معادی، مدیر امور روابط عمومی و حوزه مدیریت بانک توسعه تعاون در رابطه باشیوع ویروس کرونا را در زیر می‌خوانید:

این جهان زندان و ما زندانیان حفره کن زندان و خود را وا رهان
وقتی سرگذشت انسانها را مرور می‌کنیم و به کم و کیف ورود انسان‌ها به نشئه خاکی می‌پردازیم بیشترین موضوعی که در این تراژدی غم‌بار ذهن را تحت تأثیر قرار می‌دهد، موضوع غربت انسان در تمثیل جدائی نی از نیستان حقیقت و منزلگه اصلی بوده است و به نحوی این غمنامه، آزاردهنده و اثرگذار است که نفیر نی، باعث ناله و نالیدن دیگر انسان‌ها می‌شود، چراکه خوش‌نشینی در فردوس برین کجا و سر درآوردن در این دیر خراب‌آباد کجا؟ اما آنچه رخ داد و اتفاق افتاد، نه جبر بود و نه اختیار و هم جبر بود و هم اختیار، اما این‌همه ماجرای سرنوشت قهرمان داستان خلقت نیست، تنها اشاره‌ای به آغاز یک ماجرای شنیدنی است، چون انسان داستان ما اگرچه به میل ترک نیستان نکرد و خوش‌نشینی فردوس برین را به اختیار از دست نداد، اما دلتنگی های آزاردهنده دوری و غربت را به میل و اختیار با لطایف‌الحیل نوآورانه و فناورانه قابل‌تحمل کرد. سر پرشور و ذهن خلاق و نوآور انسان لحظه‌ای درنگ نکرد و سعی و تلاش بی‌وقفه و مستمر را وقف آراستن و پیراستن محبس و زندانی کرد که خود اسیر آن شده بود. سکوت و اندیشیدن، کنجکاوی و واکاوی‌های مداوم منتج به خلق واژگان، تعاریف و قوانین اعتباری با خیال نظم دهی، دوام بخشی، ضابطه‌مندی برای زیستن وزندگی مبتنی بر انتفاع و بهره‌مندی بیشتر بوده است و شاید این نگاه ساده‌انگارانه، توان پیش‌بینی و آینده‌نگری‌ها را نداشت، که خطوط میخی و اشکال و تصاویر ساده برای برقراری ارتباط و پیام‌رسانی توأم با شکار حیوانات و برپا کردن سرپناه و جان‌پناه برای صیانت از خود و برپائی یک زندگی ابتدائی در آینده‌ای نه‌چندان دور چه موج تغییرات عظیمی را با خود به دنبال خواهد داشت، توگویی شنا کردن انسان در دریایی به‌ظاهر کوچک و آرام و کم‌عمق به نام دنیا به‌زودی چهره دیگری از خود بروز می‌دهد که نه می‌توان در آن به‌راحتی شنا کرد و نه می‌توان پای بر کف شن‌هایش قرارداد تا احساس آرامش و راحتی نمود و نه می‌توان در مقابل کولاک و موج‌های پرتلاطمش قد راست نمود چراکه آن‌چنان انسان در این دریای پرتلاطم دنیا غوطه‌ور شد که هیچ‌گاه نتوانست قدم بر ساحل امن و آرامش بگذارد و ایام را به آسایش و راحتی بگذراند.
انسان داستان ما در خیال‌بافی‌هایش، شب و سکوت را محمل امنی برای طراحی و نقشه‌کشی‌های روزش قرار داده بود و روزها را وقف اجرای خیال‌بافی‌های شبانه‌اش قرار می‌داد و چون روز به اتمام می‌رسید، در خلوت شبانه خود احساس شور و شعف می‌کرد که آنچه بهترین و بالاترین بود به سرانجام رسانده است، غافل از اینکه عمر این نازک‌خیالی‌ها کوتاه است و دیری نمی‌پائید که رشته‌ها گسسته می‌شود و باز سودای بلندپروازی‌ها به جولان درمی‌آید و دیگ آز و طمع برای بهره بیشتر از چهار دیوار زندان دنیا و محبس تنگ و تاریک بیشتر به جوش می‌آید، بدون آنکه لحظه‌ای به ذهنش خطور نماید که این امتداد و این استمرار چیزی جز تعلق، دلبستگی و وابستگی بیشتر را با خود به همراه ندارد. هرچه به جلوتر حرکت می‌کند پایش بیشتر به گل دل‌مشغولی‌ها فرو می‌رود و چهار دیوار این زندان را بیشتر به هم نزدیک می‌سازد و این در حالی است که این معمار باهوش سخت‌کوش در این مسیر پرتلاطم و پرهیاهو در دل زندان و در چهار دیوار زندان، زندان‌های مختلف و متفاوت به اشکال و اطوار گوناگون به‌صورت ذهنی و عینی برپا می‌سازد، زندانی از جنس بی‌هویتی، زندانی از جنس جهل و بی‌دانشی، زندانی از جنس بی‌اخلاقی، زندانی از جنس بی‌عشقی، زندانی از جنس شهوت‌رانی، زندانی از جنس قدرت‌طلبی، زندانی از جنس زیاده‌خواهی و سیری‌ناپذیری، زندانی از جنس بی‌فرهنگی، زندانی از جنس رفتارهای اجتماعی غیر عقلائی و اجتماعی افسارگسیخته، زندانی از جنس برهنگی حیوانی، زندانی از جنس بی بهداشتی روانی، فردی و محیطی، زندانی از جنس حداکثر سازی سود و سودآوری نامتعارف اقتصادی، زندانی از جنس سیاست زدگی و سیاسی‌کاری، زندانی از جنس فناوری‌های پرشتاب، تکنولوژی جدید و دیجیتالی، و انسان محبوس در دل زندان‌های تودرتو و لایه‌لایه که ساخته‌وپرداخته خود اوست حتی عرصه را برای نفس کشیدن و زیستن هم سخت می‌کند و در این تلاطم و جنگ تمام‌عیار درونی و بیرونی شرایط را آن‌چنان بغرنج و دشوار می‌سازد و آن‌چنان احساس خفگی و دلتنگی به او دست می‌دهد که نمی‌داند در یک فضای معلق و مملو از ویروس‌ها و نازیبایی‌ها و ناهارمونی های خودساخته، به کجا پناه ببرد، چراکه این جهان زندان و ما زندانیان این جهانیم و چاره‌ای جز حفره کردن زندان و خود را وارهانیدن نیست. چراکه حقیقت ورای چیزی است که ما می‌اندیشیم، می‌بینیم، می‌شنویم و می‌گوییم و آن حقیقت چیزی جز درد بی‌عشقی و درد جدا شدن از نیستان حقیقت نیست که روزگار دورودرازی است که از آن دور شده‌ایم و هیاهو زندان‌های متعدد تودرتو حتی فرصت یادآوری آن ایام را از ما گرفته است چنانکه رهی معیری سروده است:
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم در میان لاله و گل آشیانی داشتم
و آخر اینکه هر چه بگوییم و بجوییم و از هر مسیری طی کنیم که بخواهیم از زندان‌های خودساخته بجهیم و آزادشویم، درنهایت به عشق می‌رسیم که عشق اکسیر شفابخش است و کوره‌ای برای گداختن و گداخته‌شدن و فرصتی است برای صیقل دادن و صاف و زلال شدن و بی‌رنگی که بهترین رنگ‌هاست. همانگونه که حضرت مولانا فرمود:
آیا این خبر مفید بود؟
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان

خبر داغ روز

ارسال نظر: