نفیسه روشن

نفیسه روشن در بیمارستان بستری شد!؟ | عکس نفیسه روشن با سر خونی در بیمارستان

نفیسه روشن در بیمارستان بستری شد!؟ | عکس نفیسه روشن با سر خونی در بیمارستان
کدخبر : 546168

نفیسه روشن در لایو اینستاگرامی اش حرف های جنجالی زد. نفیسه روشن در لایوش درباره معرفت دوستانش صحبت هایی کرد که در فضای رسانه وایرال شد.

نفیسه روشن در لایو اینستاگرامی اش حرف های جنجالی زد. نفیسه روشن در لایوش درباره معرفت دوستانش صحبت هایی کرد که در فضای رسانه وایرال شد. نفیسه روشن این صحبت ها را بعد از ماجرای طلاق از همسرش کرد. در زیر فیلم نفیسه روشن در لایو را مشاهده می کنید. مدتی بعد از این لایو جنجالی نفیسه روشن عکسی از وی با سر خونی منتشر شد که شایعاتی مبنی بر خودکشی نفیسه روشن بود که این خبر تکذیب شد. 

بیوگرافی نفیسه روشن

نفیسه روشن در سیزدهم اردیبهشت سال 1361در محله باغ صبا تهران به دنیا آمد. او لیسانس حقوق اسلامی دارد. او فرزند اول خانواده است و دو برادر کوچکتر از خود دارد.

نفیسه روشن از همان بچگی به بازیگری علاقمند بود و آرزویش این بود که روزی بتوانن بازیگر شود، و زمانی که خواست وارد دنیای بازیگری شود نه تنها مخالفتی با او نکردند بلکه او را بسیار تشویق کردند.

به اتومبیلرانی علاقه زیادی دارد و در وقت های بیکاریم سری به پیست رالی می زند.برای من چیزی که در ازدواج مهم است صبوری، صبر و گذشت دو طرف است.

نفیسه روشن

نفیسه روشن

در محله باغ صبا تهران به دنیا آمده است ، پدرش مهندس پرواز در نیروی هوایی ارتش و مادرش خانه دار می باشد و تنها برادرش نیز هم اکنون مهندس پرواز است

شروع فعالیت تلویزیونی او را می توان بازی در سریال ” روزهای بیادماندنی ” به کارگردانی همایون شهنواز در تابستان 1382 دانست .اشتغال به تحصیل در مقطع لیسانس علت اصلی کم کاری وی در این سالها بود ، اما پس از پایان تحصیلات دانشگاهی خود ، دامنه فعالیتش را گسترش داد. در پائیز سال 1382 در سریال “بچه های خیابان ” به کارگردانی همایون اسعدیان ایفای نقش کرد که این تجربه را یکی از بیادماندنی ترین کارهایش می داند .پس از آن در پائیز 1383 ، پیشنهاد کیانوش عیاری برای حضور در سریال ” روزگار غریب ” را پذیرفت و به گروه عیاری پیوست تا برگ زرین دیگری بر افتخارات خود بیافزاید.

نفیسه روشن

گفتگو جنجالی با نفیسه روشن و ماجرای طلاقش 

زندگی با یک خلبان چطور است؟

 زندگی با یک خلبان خیلی سخت است. مثالش همین برنامه و قرار امروز ما است یا مثال دیگرش برنامه ریزی برای سفر است. یک هفته می می شود که برنامه سفرمان را می ریزیم، چمدان هم می بندیم و در فاصله یک تماس تلفنی همه چیز بر هم می ریزد. مخصوصا در فصل های پر سفر که هیچ خبری از مرخصی نیست.

فصل هایی مانند تابستان یا عید نوروز. گاهی اوقات من، هم مرد خانه ام و هم زن خانه. یکسری مسئولیت ها بر دوش خود من است. اوایل ازدواج پول آب و برق خانه را نمی دادم و منتظر می نشستم که خودش بیاید بدهد اما بعد از یک مدت متوجه شدم که پرداخت نکردن قبض ها می تواند منجر به قطع شدن آب و برق شود. (خنده) خیلی سخت است.

یکی از پررنگ ترین سختی هایش کجاست؟

– یکی از پررنگ ترین سختی هایش نبودنش در لحظه هایی است که من انتظار دارم کنار من باشد. مثلا همین عید امسال نبود. من وقت زیادی را گذاشتم و با وسواس زیاد هفت سین انتخاب کردم و چیدم اما لحظه سال تحویل کنار من نبود. چهارشنبه سوری نبود. خیلی از مراسم و زمان هایی که من دوست دارم کنارم باشد|، نیست. از سوی دیگر اگر از بهنام بپرسند زندگی با یک بازیگر چطور است، جواب می دهد خیلی سخت! خیلی وقت ها او هست و من نیستم و ماجرای یکی بود، یکی نبود داستان زندگی من و بهنام است.

نفیسه روشن

چطور این مشکلات را مدیریت می کنید؟

– خدا را شکر هر دوی ما عاشق کار هم هستیم. همانقدر که او اطلاعات سینمایی به من می دهد و خبرهای پیش تولیدهای سینما و تلویزیون را به من می دهد و گاهی اوقات من را تعجب زده می کند! با این اطلاعات دادن در مورد کار من، می خواهد بگوید که به فکرم هست و دوست دارد که من در کارم پیشرفت کنم. یادم هست که سر سریال «دربند» بودم.

سریالی که سال گذشته دهه فجر از شبکه سه سیما روی آنتن رفت. برای این سریال، 60 روز پشت سر هم شمال بودم. سخت است که 60 روز همسرت را نبینی. اما خب کنار آمد. جالب تر اینجا بود که من 12 ظهر به تهران رسیدم و او 6 صبح برای 15 روز ماموریت کاری رفت. روی هم رفته 75 روز همدیگر را ندیدیم.

به خاطر علاقه ای که به هم داریم به شغل همدیگر احترام می گذاریم. از سوی دیگر من می دانم که همسرم اسکادران هواپیمایی است که چند صد نفر مسافر دارد و باید محیط آرامی برای او فراهم شود و آرام باشد. خاطرش از زمین و زمینی ها گرم باشد که بتواند با آرامش سر کارش باشد. به همین خاطر ما سعی می کنیم که با آرامش زندگی کنیم و این آرامش را به یکدیگر منتقل کنیم.

زمان هایی که عصبانی می شوید چه کار می کنید؟

– زمانی که خیلی عصبانی می شوم، سعی می کنم کتاب بخوانم یا فیلم ببینم. کارهایی که حواسم را پرت کند. البته بیشتر از اینها خواب برایم لذتبخش است. من همیشه وقت هایی که عصبانی می شوم، می خوابم و وقتی از خواب بلند می شوم، همه چیز از اول آغاز می شود. چشمم را دوباره باز می کنم و با خودم می گویم که من می توانم لحظه و روزم را یک جور دیگر شروع کنم.

نفیسه روشن

در این دو سال به بچه دار شدن فکر کرده اید؟

– در تمام این دو سال به بچه دار شدن فکر نکردیم. در این دو سال تمام کارهایی که دوست داشتم انجام دهم را انجام دادم و او همیشه مشوقم بود. خیلی از همکارانم با او دوست هستند و رابطه خوبی با آنها دارد. خدا را شکر می کنم، چرا که حس می کنم مهمترین بخش زندگی آن بخشی است که با کسی همراه می شوی. اینکه ان همراه چه کسی باشد خیلی مهم است. او یار و همدم من است و فکر می کن حالا دو دوست خوب هستیم اما هنوز ویژگی های یک پدر و مادر خوب را نداریم. فعلا به بچه دار شدن فکر نمی کنیم.

آیا واقعا به خاطر شغل همسرتان دائم در سفر هستید؟

– خیلی ها فکر می کنند اگر یک آشنایی را در یک راه و ترابری داشته باشند، می توانند دائم در سفر باشند. اصلا اینطور نیست. اول اینکه اگر همسر من دائم در سفر است، سفرهای کاری است و تفریحی نیست که من بتوانم کنارش باشم و زمانی را با هم بگذرانیم و برویم گردش. دائم فکرش حفظ جان کسانی است که به عنوان مسافر در هواپیما حضور دارند و یک دنیا چشم انتظار دارند. به هر حال مدیریت یک هواپیما و سالم رساندن آن به مقصد خیلی مسئولیت سنگینی است.

می دانید وقتی روی زمین باشید و وسیله نقلیه تان خراب شود، یک ترمز می زنید و کنار می ایستید و منتظر کمک می مانید اما اگر خدای ناکرده اتفاق بدی در ارتفاع ۲۵ تا ۳۰ هزار پایی بیفتد، پای هیچ کس روی زمین نیست. من این درک را نسبت به شغلش دارم. خیلی کم فرصت این دست داده که ما با هم به مسافرت برویم.

اتفاق افتاده که من می خواستم به مشهد بروم و خلبان همان هواپیما همسرم بوده، در همان زمان یک ساعته که در دست داشتیم، همدیگر را دیدیم اما خیلی کم پیش آمده که با هم به مسافرت برویم. فکر می کنم که شاید دو یا سه بار شده که جدا از کارمان، با مرخصی به مسافرت برویم.

نفیسه روشن

کدام یک از سفرهای دو نفره تان برایتان به یادماندنی تر است؟

– اولین سفری که با هم رفتیم و خیلی برای من جذاب بود، سه سال پیش بود. ما نامزد بودیم و من برای شرکت در جشنواره نوروزی کیش دعوت شده بودم. من و مادرم قرار بود برویم. بلیط را برای ما صادر کرده بودند و قرار شدکه بلیط ها را از خود فرودگاه تحویل بگیریم. از آنجایی که من خیلی دختر مغروری هستم و هر اتفاقی را با جزییات تعریف نمی کنم، خیلی کلی به بهنام زنگ زدم و گفتم قرار است برویم کیش.

او هم گفت سفرتان به سلامت، من هم فردا پرواز دارم اما برنامه ام را از شرکت نگرفتم. به فرودگاه رفتم و با دوستانم تماس گرفتم که بپرسم از کجا باید بلیط را تحویل بگیرم. رفتم بلیط را گرفتم و با بهنام تماس گرفتم که اگر فرصتی هست او را در فرودگاه ببینم. از من اسم ایرلاین و ساعت پرواز را پرسید و وقتی جواب دادم، گفت که این پرواز من است. برای من خیلی حس خوبی داشت اما او کمی دستپاچه شده بود. فکر می کردم که شوخی می کند اماوقتی با اتوبوس به هواپیما رسیدیم، متوجه شدم که نه؛ واقعا او بالا ایستاده است و خیلی ذوق زده شدم.

همان اول آمد و سلام کرد و سعی کرد مادرم را آرام کند چرا که مادر من از پرواز می ترسد اما خب تمام مدت پرواز فقط از پنجره بیرون را تماشا می کرد. نمی دانم آن موقع فقط از پرواز می ترسید یا اینکه می دانست دامادش پشت هواپیما نشسته است. (خنده) خاطره خیلی شیرینی بود و برای من ثبت شد. دفعات بعدی کمی تکراری شده بود اما دفعه اول اتفاق جالبی بود.

برخورد سفرهای هوایی تان چقدر نسبت به گذشته فرق کرده است؟

– این دیدگاه که هواپیماهای ایران همیشه سقوط می کنند، دیدگاه اشتباهی است. من بارها و بارها دیده ام که قبل از پرواز تمام موارد چک می شود. دور تا دور هواپیما را بررسی می کنند. بهنام می گوید: «جان من برای خودم خیلی مهم است چرا که من هم خانواده ای دارم که چشم انتظار من است، به همین خاطر خیلی احتیاط می کنم.» نه تنها من، همه می گویند که بهترین خلبان های دنیا ایرانی هستند.

همین آخرین پرواز، ایرباس که روی زمین نشست، خلبان ایرانی بود و زمانی که روی زمین نشست، پرچم ایران را تکان داد. این برای من خیلی افتخارآمیز است. مردم همان موقع دیدند که بهنام می آید و می رود. بعدها به گوشم رسید که مسافران پرواز این برداشت را کرده اندکه خانم روشن یک بازیگر است و به همین خاطر به کابین خلبان دعوت شده اند. درست انند خیلی از عکس هایی که بازیگران را در کابین هواپیما می بینیم. بعدها به صورت رسمی اعلام شدکه من و بهنام با هم ازدواج کردیم؛ تا من را می بینند که وارد هواپیما می شوم، با خودشان می گویند که خب سالم می رسیم، همسر خلبان خودش در هواپیما است.

این شوخی ها را با من می کنند یا همین تابستان سفری به مشهد داشتم، در راهرو که می رفتم چهار یا پنج نفری بودند که پشت سر من بودند و دائم با خودشان می گفتندن که ا سقوط می کنیم و … همان موقع حس کردم که یکی از آنها به دیگری ضربه ای زد و گفت که آرام تر، همسر خانم روشن، خلبان همین هواپیما است. برخوردهای بامزه ای در طول پرواز می شود. حتی اگر با ایرلاین های دیگر سفر کنم هم مردم می گویند چون همسرش کاپیتان هواپیما است، با این پواز سفر می کند. بعد از ازدواج سفرهای هوایی بامزه ای داشتم.

آیا این خبر مفید بود؟
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان

خبر داغ روز

ارسال نظر: