هالک ایرانی | حواشی هالک ایرانی | مبارزات هالک ایرانی | حریف های هالک ایرانی | شکست هالک ایرانی
جنجال های هالک ایرانی تمامی ندارد | اتفاقی عجیب برای هالک ایرانی در اینستاگرام
سجاد غریبی (هالک ایرانی) در اینستاگرام خود خبر از خداحافظی موقت خود از فضای مجازی و از سرگیری تمریناتش گفت.
ویدئویی چند ماه قبل در فضای مجازی منتشر شد که در آن هالک ایرانی با مارتین فورد دیدار پرتنشی داشت و بعد از این دیدار واکنش های زیادی به هالک ایرانی شد. برخی از کاربران فضای مجازی هالک ایرانی را هالک فتوشاپی و هالک اینستاگرامی نام نهادند و اعتقاد داشتند که فیلم های پیجش همگی استفاده از فتوشاپ است. اما برخی دیگر نظیر هادی چوپان به تشویقش پرداخت اما در نهایت این دیدار برگزار نشد. هالک ایرانی اما با یک ورزشکار دیگر به نام گوریل قزاقستان مبارزه کرد. هالک ایرانی از این ورزشکار شکست بدی خورد و حالا تمام ادعاهای هالک ایرانی دروغ بوده است.
صفحه سجاد غریبی در یک یادداشت اینستاگرامی اعلام کرد که او برای مدتی از دنیای مجازی خداحافظی کرده و به دور از حاشیه در حال تمرین زیر نظر مربی خود است. اما نگفته که در چه حوزه ورزشی ای مشغول تمرین است.
ماجرای شایعه ضرب و شتم هالک ایرانی؛ علت کبودی و زخم چه بود؟
سجاد غریبی یا همان هالک ایرانی پس از شکست تحقیر آمیز در برابر جومانوف آلمات باخیتوویچ قزاقستانی، با واکنشهای تند و گسترده کاربران فضای مجازی روبرو شد. واکنشهایی که همچنان ادامه دارد و منجر به بروز شایعات تازهای هم شده است.
به گزارش فرارو، در این رابطه برخی رسانهها و سایتهای داخلی مدعی شدند که افراد ناشناس به سجاد غریبی حمله کرده اند و او را به شدت مورد ضرب و شتم قرار داده اند. ادعایی که صحت ندارد و صرفا به استناد ویدیویی قدیمی از این چهره جنجالی شکل گرفته است.
همین ویدیو کافی بود که برخی رسانهها و سایتهای داخل براساس آن شایعه کتک خوردن اش از سوی افراد ناشناس را مطرح کنند. اما این شایعه منجر به واکنشی از سوی سجاد غریبی نشد.
جالب است بدانید که سجاد غریبی به توصیه اطرافیان اش، عنوان هالک ایرانی را از صفحه اینستاگرام اش پاک کرد. علاوه بر این ا ویدیوهای جنجالی چند ماه اخیر که رجزخوانی برای مارتین فورد و جومانوف آلمات باخیتوویچ قزاقستانی بود را هم از صفحه اش حذف کرد.
بیشک ورزش کردن، مسابقه دادن و بردن و باختن نه تنها جزو حقوق شهروندی، که حق انسانی و طبیعی هر فردی است. اما درست مثل ماجرای آزادی فردی، وقتیکه استفاده از یک حق طبیعی، باعث وارد آمدن ضرر به دیگران میشود، دیگر آن جنبهی اختیار مجاز شخصی را میتواند از دست بدهد. پس مشمول ممنوعیت و برخوردهای قانونی هم میتواند بشود. مخصوصا وقتی یک اقدام فردی، باعث یک ضرر عمومی به جامعه تلقی و درواقع جنبهی عمومی مجرمانه واقع شود.
مسأله این است که معترضان به رفتارهای اخیر هالک ایرانی معتقدند، او اولا غرور و اعتبار ملی را با کارهای خودخواهانه و غیر قابل دفاعش خدشهدار میکند. این منتقدان بر این اعتقادند که چون او در مواجهههای بینالمللیاش با نام و پرچم ایران حضور یافته است، نمایشهای به زعم آنان، مضحکش، آبروی ملی را تحت تاثیر قرار میدهد.
از طرف دیگر، حضورهای این مبارز از پیش باخته و بدون شانس برد، زیر لوای نامهای مقدس و متبرک دینی صورت میگیرد. حتا بهجای موسیقی انتخابی، از ذکرهای مذهبی بهره میگیرد. پس اینطور شکستهای مفتضحانهاش، عملا نوعی جسارت و خدشه به ساحت باورهای عقیدتی مردم هم میتواند تصور شود.
از اینها گذشته، هالک ایرانی بهعنوان یک نمایشگر غریب، مورد توجه جمعیتی از مخاطبان است که بسیاری از آنان را نوجوانان و جوانان تشکیل میدهند. طبعا گذشته از تضعیف باور ملی آنان، الگو شدن فردی که با تقلب و به دروغ، هویت کاذبی از خود ساخته است، آموزگار قطعا نامطلوب و مخربی میتواند باشد. این معلم بد، ناراستی و نادرستی را در جمع بزرگی از یک نسل میتواند توسعه دهد؛ چراکه هم قبح تقلب را میریزد و هم بهعنوان یک امکان موفقیت سریع توخالی میتواند مورد تقلید بخش قابل توجهی از یک نسل؛ و این یعنی توسعه یک فرهنگ مخرب.
حال در صورت الگو شدن اجتماعی شخصیتی که در خدمت صنعت تفریحات کاذب کازینویی، نفع خود را میبرد و اثرات مخربی که ایجاد میکند برایش اهمیت ندارد، آن وقت چه کسی پاسخگوی نوجوانان، جوانان و خانوادههایی است که از این رهگذر، قربانی مطامع و سودجویی دیگران میشوند؟
نمایشهای طراحیشدهای از رقابت مردان بدنساز با عنوان قویترین مردان تا مسابقههای استعدادیابی که مدعی فرا رسیدن عصری جدید از ارزشها و معیارهای موفقیت هستند و دیگر از مقطع تعطیلات نوروزی فراتر رفته و تمام زمانها را در تسخیر سودآوری مالی و تجاری خود درآوردهاند، در پیدایش چنین فضاهای کاذب و منحرفی بیشک کم تاثیر نداشتهاند.
شاید برای بحث هالک ایرانی غریب به نظر برسد اما صاحب این قلم معتقد است که دو دانشجوی جوان دانشگاه صنعتی شریف که اعلام شد در پی ارتباط گرفتن با عوامل گروهک منافقین در خارج از کشور و انفجار چند بمب صوتی در تهران، بازداشت و محاکمه شدند و عملا آینده و زندگی خود را تباه شده یافتند، قطعا قربانی فرهنگهای غالبی هستند که به آنان تحمیل شده است.
آنان قربانی دست کم سه فرهنگ تحمیلی هستند:
۱. فرهنگ قهرمانهای اغراقی و کاذب سینمای هالیوودی که در همین جشنواره فیلم کن امسال یک نمونهاش تمسخر منتقدان را به همراه داشت اما در اکران، بالاترین فروش گیشه را به تسخیر خود درآورد. این فرهنگ، افراد جامعه را به قهرمان اکشن بودن تشویق میکند یا دستکم این نوع قهرمان تصنعی بودن را در ذهن آنها به یک ارزش تبدیل میکند.
۲. نوعی فرهنگ ملقمه سوسیالیستی و روشنفکرمآبی غالب در فضاهای دانشگاهی ما، بویژه در حوزه علوم انسانی که به حوزه رسانهها هم کشیده شده است. در این فرهنگ، هرچند قشر تحصیلکرده ما را با تناقضهای رفتاری غیر قابل توجیهی مواجه میکند اما مدام به آنان تاکید میشود که بهعنوان نخبگان جامعه، بیش از مردم عادی فهم دارند، پس هر کار و رفتاری که خودشان درست میدانند، ارزشمند و به نفع جامعه است. ضمن آنکه اینگونه القا میشود که در این زمینه از عرصههای نظری باید گذشت و دست به کاری عملی زد. فراموش نکنیم که گروهک منافقین هم خود از چنین خاستگاهی برخوردار بود.
۳. فرهنگ نخبهپرور کنکورمدار و به اصطلاح استعدادیاب یا استعدادساز درخشان که به بخشی از دانشآموزان و دانشجویان ما احساسات کاذبی از توانایی و نخبگی القا میکند. پس فکر میکنند مثلا آنقدر توانایی فنی دارند که اگر براساس همان فرهنگ شماره ۲ لازم دانستند با جریانهای تروریستی - با یک توجیه سطحی - ارتباط بگیرند، مانند هکرهای حرفهای قادرند که هیچ ردی از خود بر جای نگذارند.
حاصل این سه فرهنگ تحمیلی، میشود قربانی شدن سرنوشت جوانان آیندهدار و تمامی آرزوهای خانوادهی آنها.
اینجاست که خیلی از دغدغهمندان حوزه اندیشه یا حتی خارج آن به این نتیجه میرسند که باید کاری کرد.